کمبود نیروهای پیشرو، از عوامل اصلی شکل نگرفتن تظاهرات مستمر و کارآمد
برای اصلاح یا تغییر یک حکومت همواره لازم نیست که میلیونها نفر در آن واحد به خیابان ها بریزند تا با اشغال مراکز دولتی و نظامی یک شبه آن حکومت را سرنگون کنند، حال بگذریم که در کشور ما که عدهٔ زیادی از مخالفین هنوز برای دادن هزینهٔ تغییر آماده نیستند جمع آوری چنین جمعیتی خود نیازمند پیش شروطهای اساسی و ابزارهای تبلیغاتی همه گیر و گسترده نیز هست. در واقع در صورتی که از لحاظ نیروهای پیشرو و تمایل نسبت قابل قبولی از مردم برای مشارکت عملی در اعتراضات کمبودی وجود نداشته باشد جایی برای ناامیدی نیست و همچنان امکان استفاده از یک تجمع چند هزار نفره برای برداشتن بلندترین گامها به سمت تغییر یا کسب امتیازهای مهم از حاکمیت به قوهی خود باقی میماند. منظور از نیروهای پیشرو همان افرادی هستند که اولین بار، اولین شعارها را سر داده، هستهٔ اولیهٔ تظاهرات را شکل میدهند، در خط مقدم اعتراضات قرار میگیرند و بدون ترس از تهدید و دستگیری و حتی کشته شدن پیش میروند تا بقیهٔ معترضین با الهام از آنها ترسشان را از تنشان بتکانند و از ایستادگی آنها جرات و جسارت کسب کنند. افرادی که با مقاومت خود میتوانند مجال و فرصت همراهی را به دیگر مردم بدهند و به این ترتیب پیش منشا یک تظاهرات گسترده شوند.در واقع مخالفین پیشتاز، که خطر هر کدامشان برای فروپاشی یک حکومت به تنهایی بیشتر از چندین معترض معمولی است، مهمترین سرمایههای یک جنبش هستند و بدبختانه به دلیل بیپروایی و خطرپذیری بیشتر، اکثریت قربانیان سرکوب را نیز تشکیل میدهند.
بنابراین هرگونه دعوتی به تظاهرات با علم براینکه تمایل مردم برای مشارکت آنچنان بالا نیست و نمی توان روی آن برای حمایت از هستهٔ اولیهٔ شکل گرفته به دست افراد از جان گذشته و خط مقدمی حساب باز کرد، تنها و تنها یک عمل ناشیانه در جهت خدمت به حکومت و کت بسته تقدیم کردن سرمایههای جنبش به سرکوبگران بدون رسیدن به دستاوردهای باارزش خواهد بود. برای مثال فراخوان تظاهرات تنها به قصد پلیسی کردن فضا و سپس شاهد گرفتن آن بر ترس حکومت یا قدرت جنبش چنان هدف بزرگی نیست که به خاطر آن شجاعترینها و کاراترین فعالین جنبش را بیمحابا و بدون آینده نگری به چنگال خطر سپرد. درست که هرچه سرکوب کنند باز هم رویش جوانهها ناگزیر خواهد بود اما همین رویش نیز نیاز به فرصت و زمان دارد. همانگونه که از ۱۸ تیر ۷۸ که به دست دهه پنجاهیها رقم خورده بود تا تولد اعتراضی دیگر به پیشگامی نسلی دیگر ده سال فاصله افتاد. همینطور نمونهٔ دیگر این خلا نیروهای پیشرو را میتوان در آذربایجان شاهد بود، که به نظر من دلیل عدم مشارکت آنها در اعتراضات بعد از انتخابات، قبل از مجهول بودن تحقق خواستههای قومیتیشان در قالب جنبش سبز، به منزوی و سرخورده شدن جوانان پرشور و فعال این شهر در جریان خرداد ۸۵ بر میگردد طوریکه امروز خلا آنها در زدن جرقههای اعتراض در آذربایجان به وضوح احساس میشود.
نکتهٔ مورد توجه دیگر این است که علاوه بر افرادی که بار پرخطر به راه انداختن موجهای اعتراضی و سازماندهی هستههای اولیه را در تجمعات به دوش میکشند، نیروهای دیگری هم هستند که در خارج از کف خیابانها و به نحوی دیگر پیشتاز اعتراضات میشوند. برای مثال در بیست و پنج بهمن سال گذشته اصلیترین کسانی که محرک و جلودار این مهمترین حرکت اعتراضی جنبش بعد از ماهها رکود شدند همان معترضین مصری میدان التحریر بودند که جرات، امید و خودباوری را به جنبش سبز تزریق کردند. در مرحلهٔ دوم آقایان موسوی و کروبی که نه درپشت آیدیهای مجازی یا یک گروه مبهم، بلکه شجاعانه و با تن دادن به همهٔ عواقب از مردم دعوت به حضور کردند، پشتوانهٔ روحی مهم این حرکت شدند.
به هر حال در شرایط کنونی که در آستانهٔ ۲۲ خرداد و تبلیغات برای حرکتی دیگر قرار داریم، جنبش در همهٔ سطوح از لحاظ محرکهای جلوبرنده و امیدبخش در مضیقه است. برخلاف مصر و تونس، در دیگر جنبشهای منطق معترضین هنوز دستاوردی مهم کسب نکردهاند و بنابراین قادر نیستند آن نقشی را که اعتراضات مصر برجنبش در ۲۵ بهمن، از لحاظ احیای روحیه ی خودباوری گذاشت، اینبار آنها ایفا کنند. شورای هماهنگی مجهول الهویه نیز هنوز نتوانسته است شکاف حاصل از حصر رهبران جنبش را پر کند، چرا که تاثیر رهبران وامدار ایستادگی، خطر پذیری وجسارتی است که به مردم اثبات میکنند و اعضای این شورا تا کنون بنا بردلایلی،چه منطقی و چه غیر منطقی، هنوز نتوانستهاند الگویی از شجاعت و مقاومت برای معترضین شوند. با توجه به عدم انسجام و ناهماهنگی در اهداف جنبش و ناکامی آن برای همراه کردن عموم مردم، بخصوص طبقهٔ کم درآمد، اقبال لازم و کافی از تظاعرات نیز دچار اما و اگرهای زیاد شده است.پس طبیعی است که همهٔ این عوامل در کنار هم باعث ایجاد تردیدها و سوالات زیادی در ذهن شود. از جمله اینکه آیا تظاهرات در چنین شرایطی میتواند رهاورد بزرگی برای جنبش داشته باشد یا فقط باعث ریزش و دستگیری بیشتر افراد پیشرو و از جان گذشتهٔ جنبش میشود؟ اگر جوابمان مایوس کننده است پس چه راه دیگری غیر از دست روی دست گذاشتن و انتظار برای از درون متلاشی شدن این نظام، پیش رویمان قرار دارد؟ و مهمتر از همه اینکه در این فرصت کوتاه چگونه میتوانیم میزان مشارکت عمومی مردم را بالا ببریم و یا از بین معترضین معمولی نیروهایی پیشتاز و اثرگذار به عرصه بیاوریم؟
0 Responses to کمبود نیروهای پیشرو، از عوامل اصلی شکل نگرفتن تظاهرات مستمر و کارآمد
Something to say?