زماني كه سخنان خاتمي را در باب دعوت نظام و مردم به آشتي و وحدت خواندم بي اراده ياد كلاه قرمزي و آن جمله ي معروفش به هنگام بالا گرفتن دعواها و بحث و جدل ها افتادم كه با لحني ملتمسانه و به شيوه ي تودماغي خودش مي گفت : دعوا بده ، دعوا چرا ... صلح .. صفا ...صميميت و... .البته اين تشابه همان گونه كه گفتم بي اختيارانه بود و خاتمي ما با كلاه قرمزي قصه ها تفاوتهاي فراوان دارد. مثلا از يك طرف كلاهش سياه است و از طرف ديگر بر خلاف اين شخصيت عروسكي يك پسرك ساده دل و روستايي نيست كه هنوز از پشت پرده ي كدر زندگي صحنه هاي سياه و خونين آن را نديده و لذا روح لطيفش از هر صداي بلند و خشم آلودي آشفته و متلاطم شده و ناچار همگان را به صلح و آشتي فرامي خواند . نيك مي دانيم كه سيد متبسم ما آبدارچي هم باشد آبدارچي مهدكودكي نبوده كه بزرگترين تلفات آن در خونين ترين نزاعها يك عروسك بي سر و دفتر نقاشي پاره باشد، بلكه جناب خاتمي تجربه ي سالها خدمت صادقانه و خالصانه در نظامي را دارد كه به مدد موبايل و اينترنت و ماهواره شاهد چند گوشه از فتوح بي نظيرش در انتخابات اخير بوديم و از همين جا ميتوانيم دريابيم كه در دوران طلايي امام راحل! كه هنوز ابزار اطلاع رساني و نقاب برداري از چهره هاي كثيف نبود رافت اسلامي چه بر سر زندانيها و مخالفين آن حضرت آورده است.

در هر حال با تمام اين اختلافات، خاتمي نيز چون كلاه قرمزي همواره خواستار گفتگو و مصالحه بوده است تا جاييكه بارها به جاي اصلاحات به صلوات بسنده كرده و با نثار رحمت به آل پيامبر و لعنت به روح خبيث شيطان همه را به خانه هايشان فرستاده است. اين ستار العيوب نظام مي دانسته و مي داند كه كوبيدن مداوم بر سر مردم آنها را دچار جنون مي كند و چه بسا كه چشمشان را روي خون شهداي راه انقلاب و آرمانهاي امام راحل ببندند و محكمتر از قبل فرياد برآورند: نه پودر داريم نه ريكا، غلط كرديم آمريكا ( اشاره به كمبودهاي مايحتاجي در دوران جنگ ) . از طرف ديگر متوقف كردن كامل توسري ها هم عاقلانه نيست و اگر اين مردم فارغ از خونريزي و آسيب مغزي، قدرت تعقل و تفكر يابند محال است كه اجازه دهند متخصصين امور دفع و نزديكي و امور اروتيك در كار سياست و كشورداري دخالت ورزند. در نتيجه خاتمي سياست نكش ،بيهوشش كن را با كنترل شدت و ميزان ضربه ها اعمال و پيشه كرد، اما دريغ كه سيدعلي بي بصيرت تر از آن بود كه قدر خاتمي و خاتمي ها را بداند و لذا نتيجه، همين به وجود آمدن نفرت بي مانندي است كه امروز شاهد و ناظرش هستيم و خاتمي را ناچار كرده كه بار ديگر پودر دكلره بر ريش بگذارد و براي حل اختلاف بين مردم و نظام ريش سفيدي كند. فقط اميدوارم كه به جاي ريش سفيد شدن بي ريش نشود ، چون شنيده ام كه دكلره كردنهاي مكرر شديدا به ريشه ي مو آسيب مي زند و با توجه به سابقه ي خاتمي اين احتمال براي او بالاست.