ديكتاتورهاي مذهبي فعلي كه تقريبا سي سال قبل سوار بر جهل توده ها گشتند و از منبرهاي موعظه در مساجد به مسندهاي قدرت در مجالس نقل مكان كردند ، مسلما محال است كه به سادگي از دلارهاي نفتي چشم بپوشند و به سياق عهد پيشين به همان خمس و زكات و اندك اجرتهاي روضه خواني رضايت دهند. اين جماعت آنقدر جيبهايشان از حماقت خرافه پرستان پر از پول شده است كه مزدور ها را بسيج كنند و نامش را محافظين خودجوش انقلاب و ولايت بگذارند و آنچنان قدرت يافته اند كه صحنه هاي هتك حرمت انسانيت را زير امواج پارازيت محو و مغشوش كنند و به جاي آن در صدا و سيماي سياه و كريهشان براي قرآنهاي سوخته نشده سينه بدرند و نوحه سرايي كنند.
بنا براين در چنين اوضاع و شرايط نابساماني شكستن تنديس جنون و ظلم ديكتاتوري مذهبي، كه يك مافياي نظامي به ضرب چماق و اسلحه روز و شب از آن پاسداري مي كنند، قطعا بسيار ناممكن و دشوار به نظر خواهد رسيد، ولي اگر يك آن همه ي سياهي هاي ناشي از ياسها و ترسها را از زمينه ي افكارو انديشه هايمان حذف كنيم مي توانيم به راه حلي ساده و روشن براي حل معادله ي چند مجهولي فروپاشي اين نظام ديكتاتوري برسيم ، راه حلي به نام اتحاد ، اتحادي فرا عقيدتي و فرا قوميتي كه همه ي مخالفين استبداد و اختناق را براي رسيدن به اهدافي مشترك و انساني كنار هم قرار دهد. اتحادي همراه با اعتماد ، اعتماد به اينكه ديگر ابزار سياستمداران براي رسيدن به قدرت نخواهيم بود بلكه فقط همراه آنها خواهيم بود براي رسيدن به آزادي . اتحادي همراه با اعتماد تا مطمئن شويم كه در هنگام اعتراض و به وقت اعتصاب كنار هم خواهيم ماند واگرزماني در مسير رسيدن به آزادي زخمي شويم دستي هست كه بر روي زخممان بفشارد و قطره قطره ي خونمان را محترم بدارد.
امروز كه كارد ديكتاتوري مذهبي به استخوان همه رسيده است و حتي محرم ها و خودي ها هم طعم تحقير و عذاب زندان را چشيده اند و دردهايمان نه در قالب شعار بلكه حقيقتا مشترك شده اند ، بايدعزمي راسخ به كار بگيريم تا تمام ديوارهايي را كه حكومت در عرض اين سي سال با خشت هايي از جنس تعصب و تحقير بين ما و با كمك خود ما بنا كرده است فرو بريزيم. به گمانم امروزبايد با تكيه بر تجربه هاي تلخمان از تنها ماندن درك كنيم كه به هم خنديدن ديگر بس است ، به يكديگر تهمت تروريست و تجزيه طلب زدن ديگر كافيست ، تحميل عقايد و تعصبات مذهبي كافيست . بايد بفهميم كه امروز زمان باهم بودن است تا اگر زبان آزاديخواهي فارسها را بريدند ،درعوض فرياد ياشاسين آزادليق تركها ، بژی ئْازادی كردها و ...برقرار باشد تا همچنان خواب خوش از چشمان خامنه اي دور بماند.
اگر ما گوشهايمان را فراتر از نوع لهجه و زبان فقط به شنيدن و درك معنا و محتواي خواسته هاي انساني هموطنانمان عادت دهيم و آنها را از فيلتر تعصباتمان نگذرانيم تا اگر باب ميلمان نبودند حكم به اخراج و طرد همديگر دهيم ، آنگاه مي توانيم اين مار زخم خورده ي جمهوري اسلامي را از هرطرف ( تهران ،آذربايجان ، كردستان ، بلوچستان ، شمال و جنوب و ..) مورد حمله قرار دهيم تا چنان گيج شود كه حتي نداند به كدام سو بايد خيز بردارد . اگرما محور اتحادمان را برمبناي احترام به ذات و حقوق انساني يكديگر قرار دهيم ، شايد رهبران جنبش هم درك كنند كه بيانيه هاي سياسي يك جنبش ملي محملي براي ابراز خواسته هاي مشترك و توجه به همه ي قوميتها و همه ي عقايد است ، نه وسيله اي براي بيان ارادتهاي شخصي و قلبي آن هم به كسي كه اگر براي آنها محبوب باشد چه بسا براي عده ي زيادي منفور است . اگر ما نه بي حجابي را مايه ي شرم و رسوايي بدانيم و نه حجاب را مايه ي كم خردي و تحجر ، آنگاه رهبران ما مي توانند با جسارت از حق آزادي پوشش زنان دفاع كنند و از روي ترديد و درماندگي ، ناشيانه و مضحكانه، حجاب را بخشي از قانون اما برخورد با بي حجابي را بي قانوني قلمداد كنند!، طوري كه مايه ي تعجب و تاسف دوستان و تمسخر دشمنان گردند .( سخنان خانم رهنورد در مورد حجاب: http://www.rahesabz.net/story/21569/) سخن آخر اينكه اگر در سايه ي نه گفتن به ديكتاتورهاي درونمان باهم يكي شويم و باهم بمانيم و آنچنان بيشمار گرديم كه تعدادمان از شمارسربازان سيدعلي افزون است كه هيچ ، از تعداد سرنيزه ها و چماق هاي پاسداران سياهي هم بيشتر شود ، آنگاه تا آخر ماندن و ايستادن از آن ما خواهد شد و خواهيم توانست كه در نهايت پرچم آزادي را بر روي ويرانه هاي بيت رهبري بر افراشته كنيم .