همیشه این موضوع برایم بسیارجالب وتعجب برانگیز بوده است که کسانی که از مطالب مذهب ستیزانه حمایت می کنند خیلی ساده انگارانه و سطحی نگرانه متهم به این می شوند که مامور حکومت هستند و رسالتشان تفرقه افکنی و ضربه به جنبش است . این موضوع جالب است چون گویا ما فراموش کرده ایم که در کشوری زندگی می کنیم که مذهب در آن شخصی نیست و جایگاهش نه در امن ترین مکان برای آن یعنی قلب و حریم خصوصی انسانها ، بلکه در لا به لای متون قانون اساسی و در نتیجه در جایگاه تعیین سرنوشت برای یک ملت است . گویا فراموش کرده ایم که بر مبنای همین مذهب حکم محاربه و سنگسار صادر می کنند و دست و پا می برند ونامش را اجرای حدود الهی می گذارند . یا شاید هم از یاد برده ایم که انسان تقلید نمی کند بلکه می اندیشد و متفاوت هم می اندیشد و تحمل این اندیشه های متفاوت یک تکثرگرایی عملی و نه فقط شعار گونه را می طلبد.
بله، من متفاوت از مذهبی ها می اندیشم ولی اصلی ترین دلیل حمایت من از مطالب ضدمذهبی صرف نظر از این تفاوت اندیشه این است که می خواهم به همه ی آنهایی که به بهانه ی کامل بودن دین بر طبل حکومت مذهبی می کوبند بگویم که اگرطرزتفکر من اشتباه دارد دین شما هم انحراف دارد و اگرعقل من ناقص است دین شما هم چندان کامل نیست ،لا اقل در این میان تفکر من پویاست و قابلیت تکامل دارد ولی نه دین شما قابلیت آپدیت شدن دارد و نه کتاب آسمانی تان قابلیت ویرایش ، پس چگونه است که من رشته ی تقدیرم را از دست خرد بگیرم و به دین شما بسپارم ؟ می خواهم همان عده برای لحظه ای خود را از بند این تعصبات و مقدسات پوشالی رها کنند و به این بیندیشند که جایی که صدها کاریکاتور از پیامبرشان می کشند وآب از آب تکان نمی خورد( چه رسد به اینکه آخرالزمان شود) دیگر اندیشیدن به درستی یا نادرستی تنوع طلبی جنسی پیامبر کفر نیست و دیگر شک کردن به اینکه سنگسار وحشیانه و غیرمتمدنانه است انسان را تبدیل به میمون و بوزینه نمی کند . می خواهم که این عده فقط اندکی جای اشتباه و نادرستی برای دینشان قائل شوند تا دیگر تلاش نکنند که مضحکانه دستاوردهای نیک بشری مثل دموکراسی و لیبرالیسم را با دین تطبیق دهند و اگر این تطبیق موفقیت آمیز نبود این مفاهیم را پوچ و زاید و حتی خطرناک بدانند. می خواهم آنهایی که تحمل و شجاعت نقد دینشان را ندارند دیگر نه تنها نخواهند که حکومت و سیاست را به دست این کودک نادان و بیش فعال بگذارند بلکه حتی دستش را گرفته و با تنبیه یا تشویق ، هر طور که می توانند ، در کنج مسجد و امام زاده سرگرمش کنند و از آسیب مصونش بدارند . چرا که تا زمانی که این کودک آنقدر گستاخ باشد که برای طرز پوشش من هم تصمیم بگیرد ناچارم که پا بر روی علاقه ام به مذهبی های آزاد اندیش بگذارم و با تمام نفرتی که از خامنه ای و جنتی و امثال آنها دارم چنان کشیده ای بر گوشش بزنم که خیال حکومت از سرش بپرد .
فقط امیدوارم که هم سنگرهای مذهبی ام که در مبارزه با فاشیسم مذهبی (نه مذهب ) کنارم ایستاده اند درک کنند که چرا از مذهبشان بیزار شده ام و در واقع بیزارم کرده اند و باور کنند که با تمام وجودم برای عقاید آزادیخواهانه (و نه مذهبی شان)احترام قائلم و هرگز، این را با صداقت کامل می گویم که هرگز خودم را از آنها به سبب متفاوت بودن عقایدم نه کمتر دانسته ام نه بیشتر و تمام مشکل من با مذهبی است که سوار بر چرخ و فلک قدرتش کرده اند و قصد پیاده کردنش راهم ندارند . ای کاش آنقدر بی انصاف بودم که همه ی مذهبی ها را با چوب تنفر از حکومت مذهبی برانم ووجدان خودم را راحت کنم و دیگر ناچار نباشم که از آنها بابت تحقیر و تخریب عقایدشان معذرت بخواهم . اما واقعیت آن است که نمی توانم تفاوت الله اکبر آن شهید سبز را که بر روی لبانش خشکید با الله اکبر های تروریستهایی که بهشت را به بهای خون می خرند نادیده بگیرم . نمی توانم فراموش کنم که دندانهای نوریزاد مذهبی به خاطر دفاع از آزادی من خرد شدند . من باید خیلی بی انصاف باشم که اشکهای مادر مذهبی ام برای بی پناهی و بیچارگی مادران فرزاد وسهراب را فراموش کنم .راستش من نمی توانم از مورد توهین واقع شدن عقاید آن دوست چادری ام که همواره به آزادی من در انتخاب نوع پوششم احترام گذاشته است احساس خرسندی کنم . همانگونه که نمی توانم هیچ وقت بعد از بحث های مذهبی که با دوستانم می کنم و پیروزی بامن همراه می شود احساس خشنودی کنم وبرعکس همواره از اینکه در این سرزمین مرده و بی دلخوشی تنها پناه و دلخوشیشان یعنی نماز و روزه و بهشت و مانند اینها را در نظر آنها کم ارزش و کمرنگ می کنم افسرده و ناراحت می شوم . در هر حال امیدوارم دوستان مذهبی ام درک کنند که من اگر مذهب گریز شدم دست پخت همین حکومتم نه سرباز ارتش سایبری آن ،هرچند که می دانم قبول این واقعیت برای عده ای تلخ و دشوار است.