ممنونم که از لحظه ی تولد جنبش سبز تا به امروز صبورانه در کنار هموطنان محبوستان در زندان جنایت و جهالت ایستادید و همراه با آنها برای شکستن میله های این زندان مبارزه کردید. ممنونم که نگذاشتید صدای ما در میان عربده های مزدوران فاشیسم و برده های جهل گم شود وهمزمان با ما آزادی را فریاد زدید تا صدایمان بلندتر به گوش مدعیان دفاع از حقوق بشر برسد. ممنون که کابوس نوچه ها و عمله های دیکتاتور در خارج از خاک میهن شدید و اجازه ندادید که با خیالی آسوده و با خدعه و نینرنگ خود را صدای ملت ایران جا بزنند. ممنون که نگذاشتید معصومیت و مظلومیت ندا در حصار فضای مجازی حبس شود و تصویر چهره ی به خون نشسته ی او را به هر رهگذری نشان دادید و فریاد زدید که آگاه باشید که این است پایان تلخ حق خواهی در ایران. ممنون که اندوه تنهایی و غربت باعث نشد که غربت و بی کسی ما را در سرزمین خودمان از یاد ببرید و پا به پای ما آمدید که هیچ حتی گاهی از ما جلوترهم زدید و ترغیب و تشویقمان کردید که بر سرعت گامهایمان بیفزاییم . یعنی به قول عده ای بی خبر از اوج اختناق و توحش حکومت خواستید که لنگش کنیم اما نه به قول من، که من این شتاب و تعجیل را به پای بی تابیتان برای آزادی وطن می گذارم نه بی خبری از درد تاولهای پاهایمان . دوستان خارج از کشورم به خاطرهمه ی لحظات مقدسی که در کنارمان ماندید و با ما اشک ریختید و لبخند زدید ، بغض کردید و امیدوار شدید و امیدوارمان کردید از شما ممنونم اما امروز می خواهم که کمی با شما بیشتراز دردهایمان بگویم . می دانید، این روزها قفسها را تنگتر کرده اند طوری که با اولین قدم سرمان به میله ها کوبیده میشود و زمین می خوریم ،دهانمان را چنان محکم دوخته اند که نفس کشیدن هم برایمان دشوار شده است چه رسد به اینکه فریاد زنیم و داد از این همه بیداد برآریم . می دانید، اینها گستاخ تر شده اند ، چوبه های دار را دوباره بر پا کرده اند ،می خواهند زنی بی دفاع را سنگسار کنند ،می خواهند ما را نا امید و مرعوب کنند و بگذار صاف و صادقانه بگویم که من ( دیگران را نمی دانم ) اما من کمی نا امید شده ام . هنوز نترسیده ام اما نا امید شده ام که مبادا دوباره همانند روزهای بعد از 18 تیر78سرخورده و خانه نشین شویم ، مبادا که دوباره فراموشمان کنند و گمان برند موجی ضعیف بودیم که از پس صخره های تحجر و توحش بر نیامدیم و بی حاصل فرو نشستیم . در این روزهای نا امیدی تنها امید من به شماست ، می خواهم به همه بگویید که جنبش انسانی و آزادی خواه ما هنوز زنده است . به دنیا بگویید که ما صخره ها را سست کرده ایم و مجالی می خواهیم تا یکبار برای همیشه فاشیسم را از سرزمینمان بیرون کنیم . برگذاری همایش های هدفمند ، تجمعات اعتراضی ، راه اندازی کانال ماهواره ای و ... هر کاری که صلاح می دانید بکنید فقط فراموش نکنید که این هموطن کوچک شما تمام آرزویش این است که قبل از مردنش فقط یک گاز ، یک گاز کوچک از آن میوه ی ممنوعه ی آزادی نصیبش شود . فراموش نکنید که یک دست من در بند دیو استبداد است و دست دیگرم در دستان شما ، لطفا نگذارید که طعمه ی استبداد شوم .