سوريهاي معترض و ايرانيهاي منتظر!
در اين چند ماه گذشته جمعهاي نبوده است كه شاهد فيلمها و تصاوير تحسينآميز مردم سوريه در سايتها و شبكههاي مختلف نباشيم و در عين ستايش متواضعانه و صميمانهي از جانگذشتگي و مقاومت آنها، از سكوت و انفعال خود شرمنده نشده و خودمان را به بزدلي و بيغيرتي و دلخوشي ابلهانه به عظمت و اقتدار دو هزار و پانصد سال قبل متهم نكنيم. تفاوتي كه بين سه شنبههاي اعتراضي ما و جمعههاي اعتراضي سوريها از نظر كوبندگي و اثرگذاري وجود دارد آنقدر زياد است كه تبرئه از اين صفات را برايمان مشكل كند و ما را به پاي ميز محاكمه در برابر قاضي تاريخ بكشاند ولي با همهي اينها گمان ميكنم كه صفت منتظر بيشتر از ترسو و بيغيرت برازندهي جامعه و مردم ما باشد.چرا كه پررنگترين مرزي كه ما و سوريها را از هم جدا ميكند اين است كه آنها برخلاف ما براي تغيير يك مسير روشن، يعني تداوم اعتراضات تا فروپاشي نظام حاكم را پيش روي خود قرار دادهاند، براي قدم گذاشتن در اين مسير هم تمام جوانب دست و پاگير احتياط و شرايط سنجي را كنار گذاشتهاند، و بالاخره اينكه منتظر هيچ ناجي و رهبري نيستند و پذيرفتهاند كه پرداختن بهاي آزادي تنها و اتنها بر عهدهي خود آنها و پارهاي از مسئوليت اجتماعيشان است.در حاليكه جامعهي ايراني مدتهاست كه از فاز اعتراض وارد فاز انتظار شده است و به عبارت بهتر ايرانيها امروز معترض بالقوه هستند و منتظر بالفعل. در چنين شرايطي هم طبيعي است كه گرفتار انفعال ناشي از انتظار شوند و به جاي واقع بيني و عملگرايي به خيالپردازي و توسل جستن به اما و اگرها روي آورند.
البته منظور من از انتظار، شكل تثبيت شدهي آن در فرهنگ مذهبي و سنتي ايرانيها نيست كه قدمتي بيشتر از هزار سال در اين سرزمين دارد و همواره باعث شده است عدهاي از جماعت مظلوم به جاي اعتراض و طغيان، از ظلم زمانه به درگاه خداوند يگانه پناه برند و در انتظار رحمت او و ظهور منجي موعود بنشينند. با اينكه امروز هم در واكنش به شكنجههاي ظالمانه، زندانها و اعدامهاي ناعادلانه، تجاوزهاي گروهي و ديگر بياخلاقي هاي در حال شيوع هر از گاهي زمزمههايي با اين مضمون كه : دعا كنيد آقا هرچه زودتر بيايد و خودش دنيا را از ظلم و فساد نجات دهد، از سوي جماعتي شنيده ميشود ولي از آنجايي كه اين گروه به نوعي منتظرين مادرزادي هستند و اكثرا هم نقشي در پيشبرد اعتراضات نداشتهاند نميتوان ركود كنوني اعتراضات را به آنها و انتظارات فرا زمينيشان نسبت داد.
در واقع بيشتر از انتظار ظهور، اين انتظارات نوظهور هستند كه باعث شدهاند با گذشت بيش از پنج ماه از حصر موسوي و كروبي يا در برابر قتل دردناك هاله سحابي و حتي در برابر ناهنجاريها و ناامني هاي روزافزون اجتماعي هيچ گونه اعتراض موثري صورت نگيرد. براي مثال از زماني كه طرح هدفمند كردن يارانهها شكل جديتري به خود گرفت اين انتظار بوجود آمد كه بحران اقتصادي ناشي از اين طرح خود به خود قشر خاموش جامعه را نيز به اعتراض واخواهد داشت و در نتيجه اين اميد واهي، منجر به انفعال و بيعملي عدهي زيادي از مخالفين حكومت شد. طوري كه هرگونه نگراني و تشويشي كه در آن هنگام به خاطر ركود جنبش ابراز ميشد در نتيجه ي خوش بيني مفرط به آينده، پوچ و تضعيف گر روحيه قلمداد شده و منشا هيچ همفكري و تدبيري براي احياي روحيهي اعتراضي و اصلاح رويكردهاي جنبش نگرديد. شايد امروز كه با گذشت چندين ماه از هدفمند كردن يارانهها شاهد تسليم و سازش مردم در برابر اين طرح هستيم بهتر بتوانيم به عواقب تلخ سرسپردگي محض به اميد و خوش بيني بي اساس، آگاه و واقف شويم.
گذشته از جريان يارانهها، جنگ قدرت بين احمدي نژاد و خامنه اي نيز دستاويز ديگري براي بيعملي و انتظار شد. نمايش هيجان انگيز نبرد دشمنان ملت با همديگر و اميد به فروپاشيدن بي دردسر نظام از درون، چنان ما را غافلگير و سرخوش كرد كه ترجيح داديم به جاي بازي در نقش خطرناك معترضان، از صحنه خارج شويم و به اميد نابودي يكي از طرفين اين جنگ مبتذل قدرت و يا هردو طرف، در جايگاه تماشاگران به نظاره بنشينيم و منتظر پردهي آخر باشيم.هرچند كه اين نمايش را تا به امروز و بيش از حد لفت دادهاند ولي از آنجايي كه ما دلخوش هم نباشيم تا دلمان بخواهد الكي خوش هستيم بليطهاي آن همچنان به فروش ميرود و خدا ميداند كه اين روند تا چه مدتي ادامه خواهد داشت.
اما از همهي اينها كه بگذريم بهانهي انتخابات براي صرف نظر كردن از اعتراضات خوشتر است و نوبتي هم كه باشد نوبت دخيل بستن به صندوقهاي راي ميباشد. در انتخابات 88 كه به طور غير منتظرهاي احمدي نژاد به عنوان رييس جمهور اعلام شد تصور اينكه چهار سال ديگر هم بايد شاهد بر باد رفتن آبرو و سرمايهي كشور به دست يك موجود نالايق متوهم باشيم چنان تلخ و عذابآور بود كه محرك آن اعتراضات گسترده شد. اما امروز كه كمتر از دو سال به پايان مهلت او مانده، اين انتظار و اميد در بين توده ي زيادي از مردم خلق شده كه خدا چه ميداند، شايد انتخابات 92 منشا اتفاقات خيري برايمان باشد و فرصتي براي اصلاح يا براندازي حكومت به دست بدهد. گذشته از آن انتخابات مجلس نهم هم تا چند ماه ديگر برگزار ميشود و در انتظار نتيجهي طناب كشي مشتي اصولگرا و اصلاح طلب نشستن هم تاثير خود را به وضوح در انفعال بيشتر گذاشته است.
البته گذشته از موارد مذكور دلايل قديميتري براي انتظار هم وجود دارد كه از مدتها قبل باعث گشتهاند كه عده اي دست از خود بشوييم و به اميد لطف و نوازش تقدير بنشينيم. مثلا منتظر باشيم كه دست اجل گلوي خامنه اي را درهم بفشارد و هرج و مرج و آشفتگي ناشي از بي ولي امر شدن مسلمين جهان، دامنگير نيروهاي مطيع امر رهبر گشته و از دشواري راه تغيير كم كند يا لااقل ولي جديد از قدرت طلبي و جنون خفيفتري برخوردار باشد و كمتر مايه ي شر و عذاب گردد. به انتظار حمله ي نظامي آمريكا و كشورهاي غربي نشستن هم نمونه اي از انتظارات با سابقه در اين مملكت است و در نتيجه تصور شيرين ويراني بيت ظلم به دست هواپيماهاي ناتو و آزادي سريع و به احتمال زياد برگشت ناپذير مردم از ديكتاتوري مذهبي خود به خود نقش خود را در تبديل معترضيت به منتظرين ايفا ميكند.
بنابراين در شرايطي كه اين همه دليل و بهانه براي انتظار است و در مقابل شوق و وحدتي براي اعتراض نيست نه ميتوانيم روياي تظاهرات ميليوني را در سر بپرورانيم و نه هيچ نهاد و شخصي از جمله شوراي هماهنگي را به خاطر عدم دعوت به تجمعات يا اعتصابات سرزنش كنيم. آنها بهتر از ما ميدانند كه وقتي در روزهاي اعتراض خيل منتظرين پاي ماهواره و اينترنت بنشينند و اندك معترضين از جان گذشته، تنها و بدون كمك در محاصره ي سركوبگران قرار بگيرند هيچ گونه تغييري حاصل نميشود جز اينكه سرمايه هاي حقيقي و اصيل جنبش بيهوده تلف شوند و معترضين سابق به منتظريني تبديل شوند كه ناچار بايد در انتظار محاكمه و اعدام و زندان روزگار سپري كنند.
در نهايت تا زماني كه به خودزني هاي سطحي و مصلحتي نظام دل خوش باشيم و خودمان براي ضربه زدن به اين كالبد منحوس قدمي برنداريم تا مدتها محكوم به غبطه خوردن به مردماني نظير سوريها خواهيم بود كه به خطرات خواستنها و نخواستنهايشان تن دادهاند و براي رسيدن به پيشرفت و آزادي منتظر هيچ ناجي زميني و فرا زميني نيستند.
7 Responses to سوريهاي معترض و ايرانيهاي منتظر!
نفرین به ابلیس (پدر معنوی شما)
همین نفرین کردن هم انداختن توپ به زمین دیگری است .لطفا به جای نفرین با هم متحد باشیم
حکایت ما حکایت شتر مرغ شده که موقع بار بردن می گوید من مرغم! و موقع تخم گذاشتن می گوید من شترم! تا کمی پای خشونت در تظاهرات به میان می اید, می گوییم نهضت ما فرق می کند! و ما اهل مبارزات مدنی هستیم! تا صحبت اعتصاب می شود می گوییم ما دارای سندیکا نیستیم! و کسی نیست که حقوق ما را موقع اعتصاب بدهد! مبارزه مسلحانه غیورانه هم که در کلاس ما نیست! بهانه پشت بهانه! پس فقط می ماند آه و ناله و نفرین و نفرین و نفرین! و شکایت از دست کثیف استعمار! پس این ملت حقش است که توسری بخوردو به مرگ تدریجی بمیرد.
بنظرم می رسد که مشکل اصلی در رهبری جنبش است. اولا تعریف مشخصی از هدفی که در سر دارد ندارد یک روز در پی ابطال انتخابات است و روز دیگر آزادی زندانیان و یک روز هم بازنگری قانون اساسی در حالی که عامه مردم به چیزی کمتر از سقوط نمی اندیشند! یکی دیگر هم روش رسیدن به هدف است. اینکه مدام مردم را به کوچه و خیابان بکشیم و آنها را دم باتوم بدهیم و نام آن را رهبری بگذاریم درست نیست. ما نباید چرخ را دوباره اختراع کنیم چرا که چهار هزار سال پیش اختراع شده است! اگر ما مشی خیابانی را در پیش بگیریم این راهکار مستلزم وجود توده های بسیار متحد و در عین حال کتک خور و کتک زن است نظیر آنچه که در کشور های عربی می بینیم. اگر هم که روش ما مبارزه مدنی و بدون خشونت است که در انصورت مهمترین فاکتور فلج سازی و اعتصاب است . شما باید حتما اهرمی برای فشار به حکومت داشته باشید. فرض کنید در انتخابات گذشته مردم فرانسه جای مردم ایران بودند فکر می کنید آنها چه می کردند. به یک اشاره رهبران خود یک هفته دست از کار می کشیدند و حکومت را وادار به انتخابات مجدد می کردند. تصور می شود که شورای هماهنگی و خاتمی دارند مردم را بازی می دهند آنها راه را می دانند ولی تعمدا از انجام آن طفره می روند تا حالا یک روز تقاضای اعتصاب نکرده اند! آنها این نهضت را تا جایی می خواهند که بتوانند از هیئت حاکمه پوئن بگیرند و به قدرت برگردند! و در اولین فرصت مرم را و اهداف جنبش را فراموش کنند! جین شارپ یکی از اصلی ترین نظریه پردازان مبارزه جنگ نرم می گوید آنچه در ایران می گذرد جنگ نرم نیست! باز آقایان تعمدا خود را به ناشنوایی می زنند. اگر به همین صفحات نگاه کنید می بینید که جمغ زیادی از مردم مدام تقاضای انجام اعتصاب می کنند ولی رهبران بی اعتنایند. بنظر می رسد کاسه ای زیر نیم کاسه است. وقتی حریفی به شما حمله می کند یک راه این است که بگذارید او مشتش را بزند فقط کمی انحراف در آن ایجاد کنید و تمام! بی جهن نیست که شما می بینید آقای خاتمی مجددا از شرکت در انتخابات سخن می گوید در جایی که باید حرکت دیگری می کرد!
جنبش سبز ایران دارای خطای استراتژیک است!
هفته پیش نپال بودم و دیدم که این مردم ابتدایی و عموما بی سواد نپال از ما خیل ایرانیان فرهیخته و دانشگاه دیده بسی جلوتر بودند!آنها دقیقا می دانستند که چکار دارند می کنند! گویا قرار بوده هیئت حاکمه قدرت را پس از دو سال تحویل دهد ولی اینکار را نکرده و الان هشت سال است که بر مسند مانده است. مردم نپال هر هفته یکی دو روز را در اعتصاب و تظاهرات بسر می برد. یکی دو روز قبل از روز اعتصاب , توسط احزاب و گروه های مخالف توسط اعلامیه و یا حتی بصورت شفاهی تاریخ اعتصاب و یا بقول خودشان "استرایک" به مردم کوچه بازار اعلام می شود.در روز اعتصاب هیچ تاکسی و وسیله نقلیهای حتی موتور سیکلت حق تردد در خیابان های اصلی و فرعی شهر را ندارد و الا با بازخواست گروه های مردم که در سر چهار راه ها و معابر جمع شده اند مواجه می شود. تمام مغازه ها بسته می شوند و آنهایی که مشکل مادی دارند به احترام اعتصاب, کرکره مغازه خود را تا نیمه پایین می کشند. کارمندان دولت همه بر سر کار های خود می روند ولی بخش خصوصی فعالانه از فعالیت خود داری می کند. یک روز موتور سیکلتی را کرایه کردم تا با آن به گشت در کوههای اطراف بروم. اولا که صاحب موتور سیکلت از کرایه موتور به من امتناع کرد ولی عاقبت چون توریست بودم با عنوان این که مسئولیت آن بر عهده خود توست آن را به من کرایه داد. نیروی ضد شورش جابجای شهر پخارا حضور داشت ولی هر جا که پلیس بود مردم نبودند و هرجا مردم بودند پلیس نبود! ولی در عوض همه جا پر از اعتصاب بود! باری در مسیر کوتاهی که از خیابان های شهر می گذشتم در سه نقطه توسط جوانان و مردم خشمگین متوقف شدم ولی آنها بعد از اینکه من برایشان لبخند می زدم و با نشان دادن علامت پیروزی به آنها می گفتم که توریست هستم با احترام و شادی به من اجازه می دادند تا عبور کنم. این برنامه دو الی سه سال است که همچنان بدون خستگی ادامه دارد. آنها مانند آقای خاتمی نبودند تا بجای مردم از هیئت حاکمه بخاطر جنایت های انجام شده عذر خواهی کند! نمی دانم ایشان کی این ملت را بحال خود خواهند گذاشت! بنظر می رسد آقای خاتمی با اینبار با ماسک شورای هماهنگی پنهانی بیانیه می دهند
ما کشوری دیکتاتور خیز داریم. هر گروهی که بر سر کار بیاید ولو سبز هم باشد با شنیدن بوی نفت فیلش یاد هندوستان می کند و دیکتاتوری را آغاز خواهدکرد. در چنین کشوری اگر قرار باشد برای مبارزه با دیکتاتور به خیابان بیاییم باید هر روز خدا را در حال تظاهرات و درگیری های خیابانی باشیم!
شما فرض کنید آن پانصد هزار نفری که در روز 25 بهمن بیرون آمده بود دست به اعتصاب زده بود, یعنی جنبش سبز تنها در شهر تهران پانصد هزرا نفر نیروی میدانی دارد و نیروهای نیمه فعال را خدا عالم است!. حال اگر این نیرو دست به اعتصاب زده بود با توجه به اینکه با اعتصاب یک نفر کار دو نفر دیگر هم می خوابدببینید چه نیروی عظیمی و با چه قدرت شگرفی وارد عرصه سیاسی ایران می شد. جنبش سبز دارای خطای استرتژیک است. هفته پیش نپال بودم چنان این مردم نپال با انجام اعتصابات برنامه ریزی شده و با چاشنی تظاهرات خیابانی قشنگ دولت نپال را بستوه می آوردند که من حظ کردم. ولی در ایران فقط تظاهرات پر هزینه را چسبدهاند و ول هم نمی کنند! جین شارپ می گوید بابا !آنچه در ایران انجام می گیرد جنگ نرم نیست! مردم ایران باید بسوی روش های نیرومند و کم هزینه مبارزات مدنی بروند و تظاهرات خیابانی نمی تواند تنها راهکار جنبش سبز باشد.
آقایان توقع دارند که یک نفر بیاید و حقوق اعتصاب کنندگان را بدهد تا آنها مردم را دعوت به اعتصاب کنند!دریغ از یک روز اعتصاب عمومی که در طول این مدت مدید اعلام شده باشد. در عوض تهییج احساسی مردم وصدور بانیه های پر از آه ناله و شیون و نفرین در دستور کار بوده است. حالا هم که یک شورای بی نام و نشان تازه دارد دنبال دوران طلایی امام راحل می گردد!
حکایت برنامه ریزان جنبش سبز, حکایت شتر مرغ شده که موقع بار بردن می گوید من مرغم! و موقع تخم گذاشتن می گوید من شترم! تا پای خشونت به میان می آید آقایان می گویند نهضت ما فرق می کند و ما اهل مبارزات مدنی هستیم! تا صحبت اعتصاب می شود می گویند در حال برنامه ریزی تظاهرات (خونین) هستیم!
دقیقا تفکر شام سلطان حسینی خاتمی در پشت وشورای هماهنگی حس می شود! تا وقتی موسوی خدا بیامرز زنده بود! خاتمی جرات دستکاری در جنبش سبز را نداشت!
می گویند که یک لشکر گوسفند که یک شیر رهبر آنها باشد می تواند یک لشکر شیر که یک گوسفند رهبر آنها باشد را شکست دهد!
كهكشان عرفان! با همه ي حرفهاي شما موافقم. زماني كه مردم كم و بيش توي تظاهراتها شركت مي كردند رهبري خيلي ضعيف عمل كرد و جنبش بدون گرفتن كوچكترين امتيازي از حاكميت متحمل هزينه هاي بسيار از جمله نااميدي و ياس شد. اون فرصت هاي طلايي از دست رفتند و بعيد ميرسه كه به اين زوديها تكرار بشند. امروز هم اين حكومت فقط با تظاهرات و اعتصابات مداوم ساقط ميشه ولي مردم حاضر به پرداخت هزينه نيستند و به اين اميد منتظر نشستند كه از دل رويدهاي داخلي و خارجي نتيجه ي مورد نظرشون رو به دست بيارند.
بهترين تحليل از شرايط ايران بود كه در دو سال اخير خونده بودم.عالي بود رفيق
Something to say?