اغراق نكرده ام اگر بگويم كه آز آغاز شكل گيري جنبش اعتراضي تا به اين لحظه عمده ي انرژي و وقت مخالفان حكومت صرف نزاعهاي داخلي و بي سرانجام در مورد سابقه و ماهيت رهبران جنبش و ديگر افراد اثرگذار همچون رضا پهلوي شده است، به طوريكه اگر نصف اين اراده و نيرو را صرف افزايش آگاهي و بالابردن ارزش هاي دموكراتيك در جهت پيشروي جنبش در جامعه مي كرديم ، ديگر امروز شاهد عقب گرد و در خوشبينانه ترين حالت درجازدن آن نبوديم. به نظر مي رسد كه تمايل داريم به جاي استفاده و همراهي از داشته هاي فعلي مان ، منتظريم يك موجود فرازميني و عاري از هرگونه عيب و نقص كه مورد اعتماد و دلخواه تك تك معترضين باشد از آسمان فرود بيايد و قطار كند شده ي جنبش را به پيش ببرد. گويي كه همه ي ما در درونمان پيرو انديشه ي ولايت فقيه ( از بعد ولايت يك انسان معصوم و مبري از خطا ) هستيم و تنها اختلافمان با آنهايي كه در زبان به اين ولايت مداري معترفند در صلاحيت و ماهيت آن شخصي است كه مي خواهيم به واسطه ي پاك و بي نقص بودنش مورد اعتماد و در نتيچه پيشرويمان واقع گردد. در اين بين اهميت هم نمي دهيم كه ممكن است درسايه ي همين اتكا و اعتماد كامل به آن انسان فرشته خوو در مقابل به انزوا بردن ساير فعالين سياسي باعث شويم كه اين فرشته آنچنان بال و پر و جسارت يابد كه به جاي حركت در جلوي موج مردمي سوار بر آن شده و سمت و سوي حركت را به جاي مردم خود تعيين كند. در واقع شايد اگر گل سر سبد سرودهاي انقلابي يعني ديو چو بيرون رود فرشته در آيد و بلايي كه بعد ها به دست همان فرشته بر سرمان آمد را همواره در پس زمينه ي ذهن خود داشته باشيم ممنون هم مي شويم كه خوشبختانه تا كنون بر سر فرشته بودن هيچ يك از افراد موثر در جنبش به توافق نرسيده ايم!

در هرحال اين موضوع پرداختن به سابقه ي افراد و كوبيدن و يا اثبات آنها از امام مرده ي موسوي گرفته تا شخصي چون محسن سازگارا از شروع جنبش گريبانگير آن بوده است و تنها علاجي كه براي آن مي بينم اعتقاد يا لااقل پيروي از همان جمله اي هست كه در تيتر آوردم : يعني براي همراهي با يك سياستمدار نيازي به اعتماد كامل به او نيست و تنها داشتن اهداف و منافع مشترك كافيست. لازم نيست كه سياستمداري براي همراهي با ما از گهواره تا گور در پرونده اش هيچ خطا و اشتباهي نداشته باشد و اصلا سياست دنياي احساسات و عواطف ، پاكي و شفافيت نيست كه چنين انتظاري را هم داشته باشيم. سياست دنياي اعتماد كامل ،فدايت شوم و دورت بگردم نيست و شعار هديه ي خون به رهبر فقط زاييده ي جهالت و اختلال ذهني بسيجيان ولايت مدار و شايسته ي همان رهبر خونخوارشان مي باشد. سياست فراتر از همه ي اين ها، شبكه اي از معاملات انساني شكل گرفته و استوار بر معادلات عقلي است ، معاملاتي كه در نظامهاي دموكراتيك امكان فسخ آنها در هر زماني وجود دارد و تنها درديكتاتوري جمهوري اسلامي است كه تو مجبوري مادام العمر متضرر معامله ي سي و چند سال قبل پدرانت با سردمداران اكثرا مرده ي اين رژيم باشي.

در هر حال اگر به دنبال سرنگوني اين نظام حكومتي واپس مانده و ايجاد يك نظام سياسي مدرن و اصولي هستيم ، لازم است كه براي تحقق سريعتر اين آرزو ، به جاي چشم انتظاري بيهوده براي يك ناجي آرماني ، مردمك چشمانمان را به اطراف متمايل كنيم و با همين افرادي كه در كنارمان حضور دارند معامله ببنديم. معامله اي بر اساس اهداف و آرمانهاي مشترك كه در صورت تعدي طرف مقابل از آنها هر لحظه امكان برهم زدنشان وجود داشته باشد. در اين صورت همه ي سياستمداران از موسوي و كروبي و پهلوي گرفته تا گنجي و نوري و سازگارا مي توانند به عنوان يك فرصت مطرح شوند و قابليت همكاري و همراهي داشته باشند . در واقع ديگربراي كساني چون من كه به دنبال جمهوري سكولار هستند هم موسوي به خاطر عقايدش مبني بر آزادي زندانيان سياسي و هم رضا پهلوي بواسطه ي اعتقادش به يك نظام سكولار مي توانند فرصتي در جهت رسيدن به خواسته هايشان باشند ، و اصولا نيازي هم نيست كه به خاطر دوران پردرد خميني يا ديكتاتوري شاه سابق اين افراد را طرد وانكار كنيم ، بلكه خيلي راحت همه چيز را به پايبندي آنها بر سر آرمانها و اهداف مشترك مي سپاريم و در صورت تخطي از اين اصول بدون هيچ ملاحظه اي معامله ي همراهي با آنها را فسخ و باطل مي كنيم. بالاخره اينكه شايد پيروي از اين ديدگاه باعث شود كه به جاي وقت و انرژي گذاشتن براي اثبات يا انكار افراد اين فرصت را به خود آنها دهيم تا در يك رقابت اخلاقي با تلاش براي نزديكتر كردن خود به خواسته هاي مردم معامله اي را كه با آنها بسته اند تا آخر و مستحكمتر ادامه دهند. فقط همواره يادمان باشد كه سياستمداران براي استفاده هستند نه براي اعتماد