چند صباحي مي شود كه از تصميم عجيب و نااميدكننده ي حاج مهدي، صاحب ملك بالاترين درمانده و دلگيرشده ايم، گفتم صاحب ملك و نه صاحب خانه ، چرا كه اعتقاد دارم آقاي يحيي نژاد تنها يك ملك مجازي لخت و متروك و بي در و پيكر را در اختيار كاربران ( البته با سخاوت هرچه تمامتر ) قرار دادند واين كاربران بودند كه آمدند و با هزاراميد و علاقه خشت هاي انديشه را بر روي هم نهادند و خانه اي زيبا و بي نظير بر روي اين ملك بنا كردند، اين كاربران بودند كه آمدند ودربه در به دنبال فيلتر شكن و وي پي ان آواره ي سايتهاي خارجي و ايراني شدند تا بتوانند در ساختن خانه ي بالاترين دست كم به اندازه ي چيدن يك آجر هم كه شده، نقش داشته باشند و در يك كلام عاشقانه و مخلصانه همه ي وقت و احساس و اعصابشان را به پاي مستحكم كردن و بالا بردن ديوارهاي بالاترين گذاشتند ، تا اينكه سرانجام از زمين سخاوت يحيي نژاد به همت كاربران ديوارهاي بالاترين قد برافراشتند و حدود هفت ماه قبل زماني كه من عضو بالاترين شدم ملك متروك بالاترين بدون اغراق تبديل به خانه اي بي نظير و آباد در نت شهر فارسي شده بود .
از همان آغاز كار، زيبايي و جذابيت بالاترين به اين بود كه در آن از هر قشري منزل گزيده بودند ، از طالبان اصلاحات و سلطنت و تجزيه تا هواداران سكولاريسم وكمونيسم ، بي دين و ديندار ، خدا باور و بي خدا ،خلاصه شهر شهر فرنگ بود وبالاترين همچنان قشنگ. البته كتمان نمي كنم كه گاهي بحث و جدل بين اهالي خانه بالا مي گرفت ، كار به شكايت و دادگاه در محضر قاضي بالايار مي كشيد ، و بعضا هم در پايان محاكمات چندين نفر روانه ي حبس ويا محكوم به اعدام مجازي مي شدند! با اين وجود بالاترين هنوز هم عشق اول و آخر بود، تا هنگامي كه كاربران دعوا كردند و حاج مهدي باور .
زماني كه درست يا غلط ، به گمان من درست ،عده اي احساس مي كردند كه مقدسات آلوده ترين وفاجعه سازترين مفاهيم در كشور ما هستند و مي خواستند كه فقط با تلنگري پوچي و ابهت اين مقدسات را در نظر مقدس پنداران بشكنند و ناچار با آنها منصفانه و چشم در چشم به زورآزمايي عقايد وبه سخره گرفتن خرافات و مقدسات مشغول بودند به ناگاه حاج مهدي كه گويا يك شبه ريششان سفيد شده بود در حمايت از مذهبيون وارد ميدان شدند ، دهان مذهب نا باوران و مقدس نداران را دوختند و دستانشان را گرفتند تا مبادا روح لطيف حاميان انديشه هاي مذهبي زيبايي ستيز، رنجيده خاطر شود . مهم بازگشت كاربران قهر كرده بود، به درك كه عدالت به نام برقراري عدالت از صحنه خارج گردد وبه جهنم كه طناب دار بر گلوي آزادي بيان فشرده شود. البته در اين ميان فراتر از جذب مخاطبان مذهبي گمانه زني هاي ديگري هم مطرح است ،مثلا بعضي ها حدس مي زنند كه حاج مهدي از كفن پوشان مجازي ترسيد حال آنكه خودش مي گويد از شوخي با طفلان مسلم رنجيد . به هر حال علت هرچه بود در سرانجام كار تاثيري نداشت و متاسفانه آبروو اعتبار بالاترين كه همان بي طرفي و آزادي ازسانسورو قيد و بندهاي نام آشنا در جمهوري اسلامي بود به دست صاحب ملك آن به سمت نابودي سوق داده شد و فاجعه آميزتراز همه اينكه نابودي اساس و شالوده ي اين بنا در پس شعارهايي چون افزايش مخاطب و تعادل بين باورها، ظاهرا از ديد حاج مهدي پنهان ماندو هرچه گفتيم و گفتند كه قربان هوش و نبوغت آخر در كدام جامعه اي اكثريت را قلع و قمع مي كنند تا به تعادل با اقليت برسند ، گوششان بدهكار نبود.
در هر حال امروز تنها انگيزه ام براي نوشتن از بالاترين در بالاترين اميدي كمرنگ به تغيير تصميم آقاي يحيي نژاد در پايان مدت آزمايشي يك ماهه ي قانون جديد است ،اميد به اينكه مهدي مجددا سمت سردبيري را به شعور كاربرانش بسپارد ، ريش هاي سفيدش را بتراشد و خدمتي را كه با ارج نهادن به آزادي بيان در بالاترين به جامعه ي ايراني كرد با دخالت در محتوا و جريان دهي به مطالب نيمه تمام نگذارد . اميدوارم كه در پايان اين مدت آزمايشي، زماني كه مهدي مي خواهد تصميم نهايي اش را در مورد لينكهاي ضد مذهبي بگيرد از اين نكته ي مهم غافل نشود كه بدون شكستن تابوي آسماني و بي عيب و نقص بودن اسلام نمي توان با جمهوري اسلامي و انديشه هاي حاميان حكومت مذهبي مقابله كرد . اميدوارم آقاي يحيي نژاد براي كمك به رهايي ما از زندان زندانباناني كه آزادي را مشروط به مخل مباني اسلام كرده اند نخواهند كه شيوه ي آنها را الگو قرار دهند و همانند آنها براي آزادي حد و حدود در نظر بگيرند. اميدوارم مهدي موقع تصميم گيري روزي را به خاطر آورد كه بخشي از مردم ايران فقط به خاطر سوت و كف زدن در عاشورا امامشان را هتك حرمت شده يافتند وكفن پوش شدند در حالي كه براي كشته هاي عاشورا نه تنها متاسف و متاثر نگشتند، بلكه بي شرمانه به خاطر بي حرمتي به ساحت مقدس حسين مرگ آنها را انتقام الهي و سزاي واجبشان دانستند . اميدوارم حاج مهدي عزيز درك كند كه اين مردماني كه انسانيت را قرباني مقدساتشان مي كنند نياز دارند كه ديوار مقدساتشان هر از گاهي با پتك توهين و تمسخر براي ايجاد روزنه اي به سمت حقيقت شكافته شود . اميدوارم آقا مهدي به اين توجه داشته باشد كه درد واقعي تازيانه هايي هستند كه بر تن اسير و بي رمق بهروز جاويد تهراني فرود آمدند نه قهر و دلخوري كساني كه نه تحمل نقد انديشه اي را دارند كه شلاق را سزاي بهروز مي داند و نه توان دفاع از آن را ،پس به ناچار چون كودكان قهر و زاري پيشه مي كنند. اميدوارم كه آقاي يحيي نژاد نخواهند كه من و همفكران من سنگسار و قطع دست و پارا محترم بشماريم و نخواهند كه بالاترين پناه و ماواي ما در اين وانفساي آزادي تبديل به ويرانه و لانه ي جغد ها و خرچنگ ها شود.